تمام دستاوردهای مادی و معنوی انسان حاصل دیدگاهی است که به زندگی دارد
و هر تغییر جزئی در این دیدگاه تاثیر کلی بر تمام زندگی انسان می گذارد
دیدگاه رایج و مشترک انسانها هر عصر و زمانی تعیین کننده تمام دستاورد های علمی
و تئوریهای فلسفی همان عصر است بقول والتر ترنس استیس
افکار فلسفی در هر عصر دستگاه نظام یافته ای از دیدگاه مشترک انسانهای همان عصر است که از زبان یک نفر بیان میشود
و از سویی دیگر یافته های علمی و فلسفی نیز به دیدگاه انسانی تاثیر دارند بعنوان مثال در
از دوران باستان تا رنسانس بر طبق اموزه های کتاب مقدس به عنوان مرجع اصلی علمی و فکر مردم اعتقاد بر این بود که زمین مرکز تمام کائنات است کشف گالیله که خورشید را مرکز منظومه شمسی میدانست
در ان زمان مخالف دیدگاه رایج بود و پذیرش ان تغییری در دیدگاه مردمان اروپا ایجاد کرد که درنهایت پایه های اعتقاد دینی را سست کرد و منجر به جدایی دین از علم و انقلاب نوزایی یا رنسانس شد که خود به نوبه دیگر موجب تغییر در مکاتب فکری و فلسفی اروپا و در نهایت همه دنیا شد و در نهایت همین تغیر دیدگاهی کوچک جهان غرب را وارد دنیای مدرن کرد و تاثیری بر زندگی انسانها بخشید که بدون این تغییر دیدگاه هیچگاه امکان پذیر نبود
تاثیر متقابل دیدگاه انسان از زندگی بر دستاوردهای او و دستاورد هایش بر دیدگاه رایج انسان ها در نهایت همان عاملی است که تمدن انسانی را میسازد به پیش می برد
اما کلی ترین دیدگاه انسان که بر تمام دیدگاههای او سایه می افکند دیدگاهی است یا بهتر بگویم تعریفی است که از زندگی دارد
دیدگاهی که به او می گوید برای بودن و برای بهترین بودن چه باید بکند
غالبا انسانها زندگی را یک تنازع بقا می دانند نلسون ماندلا با یک مثال ساده و زیبا این دیدگاه را اینگونه شرح میدهد هر روز صبح در جنگل آهوئی از خواب بیدار میشود که میداند باید از شیر تندتر بدود تا طعمه او نگردد ، و شیری که میداند باید از آهوئی تندتر بدود تا گرسنه نماند. مهم نیست که شیر باشی یا آهو ، با طلوع هر آفتاب با تمام توان آماده دویدن باش
این دیدگاه بر نظریه ای استوار است که منابع جهانی را محدود میداند و بالطبع بر ای تصاحب این منابع محدود باید رقابت بین انسانها باشد و در هر مورد برای تصاحب بهترین ها باید قویترین انسان با شکست انسانهای دیگر صاحب تکه بزرگ کیک شود
در واقع منشا تمام بد رفتاریها تمام جنگ ها و سردی انسانها نسبت به همدیگر همین دیدگاه است دیدگاهی که باعث میشود همه انسانها به چشم رقیب و حتی دشمن به یکدیگر نگاه کنند
به قول توماس هابز انسان گرگ انسان است
در مقابل این دیدگاه دیدگاه دیگری نیز از زندگی وجود دارد دیدگاهی که جوهر تعلیمات ادیان الهی و همچنین دیدگاه بزرگترین و موفق ترین انسانهایی است که تا کنون عالم هستی به خود دیده است دیدگاهی که مبتنی بر تعریفی درست از حیات است
اگر ما فرایند تشکیل و تاریخ حیات و درخت زندگی را تحلیل کنیم به تعریف درستی از زنده بودن و زندگی کردن خواهیم رسید
حدود سه میلیارد سال پیش در دریا ملکول های شیمیایی پیچیده کم کم با هم ترکیب شدند و حباب های میکروسکوپی تشکیل دادند که در واقع دانه هایی بودند که درخت حیات از انها توسعه یافت انها قادر بودند عین خودشان را تولید کنند و با گذشت زمان به گروه های متنوعی تبدیل شدند برخی از انها به هم چسبیدند و زنجیره هایی تشکیل دادند که امروزه انها را جلبک مینامیم برخی از انها با همکاری هم تشکیل توده ای را دادند که اندام داخلی داشت
نخستین ماده ای محکم روی پشت انها تشکیل شد و موجوداتی بنام مهره داران در تاریخ حیات ایجاد شدند
برخی جانداران قابلیت حرکت پیدا کردند دهانی تشکیل دادند که به یک حفره ختم میشد رفته رفته
نخستین جانداران پرسلولی که به خشکی آمدند
و قارچها بودند. این دو نوع جاندار در روی سطح زمین نوعی مشارکت
زیستی دوطرفه به نام همیاری ایجاد کردند و گلسنگها را ایجاد نمودند.
اولین جانوران ساکن خشکی حشرات بودهاند.
بعد ماهی ها و دو زیستان و خزندگان و پستاندارن و پرندگان و به همین ترتیب تا انسان اما حلقه اتصال و علت اصلی رشد شکوفایی و بقای درخت زندگی همکاری موجودات با یک دیگر است درخت زندگی را در مقیاسی کوچکتر میتوان در بدن هر یک از موجودات دید که هر سلول که واحد تشکیل دهنده بدن هر موجود زنده است به نفع و در جهت حفظ سلامتی و قدرت کل ارگانیسم موجود زنده عمل میکند هیچ سلولی در بدن برای بقا متوسل به جنگ یا تنازع با سلولهای دیگر نمی شود اگر سلولی بر خلاف جهت عملکرد سلول های دیگر وبه عبارت دیگر در جهت منافع خودش عمل کند تبدیل به سلول سرطانی میشود و کل حیات بدن موجود زنده را به خطر می اندارد
پس حیات از هر نوعش نتیجه همکاری اجزا در جهت حفظ کل سیستم است رسیدن به این دید از حیات و زندگی و تبین ان به انسانها هدف و جوهر اصلی تمام تعالیم مذهبی است
موفقترین انسانها دنیا زندگی خود را بر پایه چنین دیدگاهی از زندگی بنا کرده اند جرج بر نارد شاو نویسنده بزرگ انگلیسی میگوید همواره بر این باور بوده ام که همه دارائی و توانائی هایم به کل بشریت تعلق دارد مایلم تا به هنگام مرگ همه وجودم صرف بشریت شود نیک میدانم که هر چه بیشتر در این مسیر بکوشم بیشتر عمر خواهم کرد سرور و شادمانی من بیشتر به خاطر خود زندگی است نه چیزی که از ان میستانم زندگی برایم چون شمع کوته عمر و مختصری نیست بلکه مشعل شکوهمندی است که مایم قبل از تسلیم ان به نسل های اینده شعله اش را هر چه فروزنده تر کنم
در واقع همه احکام الهی که در کتابهای اسمانی بیان شده است قانونهایی است منبعث از ذات عالم به هم پیوسته برای زندگی مطابق این اصل که خلاصه و بزرگترین اصل راهنمای زندگی است
اصلی که خیلی ساده میگوید همه چیز یکی است یا بقول یکی از بزرگترین معلمان عالم انسانی خطاب به انسانها که همه چیز یکی است و تنها عشق حقیقت دارد
انسانی که مطابق این اصل زندگی میکند و بقول سقراط خود را شهروند کل جهان افرینش میداند او هدف و ماهیت زندگی را به درستی دریافته است
همه ما با در یافت حقیقت زندگی به این گفته زیبای شکسپیر میرسیم که
اگر قرار است برای چیزی زندگی خود را خرج کنیم ، بهتر آن است که آن را خرج لطافت یک لبخند و یا نوازشی عاشقانه کنیم.